English    Türkçe    فارسی   

4
2137-2146

  • با خودی با بی‌خودی دوچار زد ** با خود اندر دیده‌ی خود خار زد
  • ای زده بر بی‌خودان تو ذوالفقار ** بر تن خود می‌زنی آن هوش دار
  • زانک بی‌خود فانی است و آمنست ** تا ابد در آمنی او ساکنست
  • نقش او فانی و او شد آینه ** غیر نقش روی غیر آن جای نه 2140
  • گر کنی تف سوی روی خود کنی ** ور زنی بر آینه بر خود زنی
  • ور ببینی روی زشت آن هم توی ** ور ببینی عیسی و مریم توی
  • او نه اینست و نه آن او ساده است ** نقش تو در پیش تو بنهاده است
  • چون رسید اینجا سخن لب در ببست ** چون رسید اینجا قلم درهم شکست
  • لب ببند ار چه فصاحت دست داد ** دم مزن والله اعلم بالرشاد 2145
  • برکنار بامی ای مست مدام ** پست بنشین یا فرود آ والسلام