English    Türkçe    فارسی   

4
2192-2201

  • دست در وی زد چو کور اندر دلیل ** تا بدو بینا شد و چست و جلیل
  • وآن خری کز عقل جوسنگی نداشت ** خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت
  • ره نداند نه کثیر و نه قلیل ** ننگش آید آمدن خلف دلیل
  • می‌رود اندر بیابان دراز ** گاه لنگان آیس و گاهی بتاز 2195
  • شمع نه تا پیشوای خود کند ** نیم شمعی نه که نوری کد کند
  • نیست عقلش تا دم زنده زند ** نیم‌عقلی نه که خود مرده کند
  • مرده‌ی آن عاقل آید او تمام ** تا برآید از نشیب خود به بام
  • عقل کامل نیست خود را مرده کن ** در پناه عاقلی زنده‌سخن
  • زنده نی تا همدم عیسی بود ** مرده نی تا دمگه عیسی شود 2200
  • جان کورش گام هر سو می‌نهد ** عاقبت نجهد ولی بر می‌جهد
  • قصه‌ی آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی یکی عاقل و یکی نیم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشی و عاقبت هر سه