English    Türkçe    فارسی   

4
2324-2333

  • گفت حاشا که بود با آن ملیک ** در خداوندی کسی دیگر شریک
  • واحد اندر ملک او را یار نی ** بندگانش را جز او سالار نی 2325
  • نیست خلقش را دگر کس مالکی ** شرکتش دعوی کند جز هالکی
  • نقش او کردست و نقاش من اوست ** غیر اگر دعوی کند او ظلم‌جوست
  • تو نتوانی ابروی من ساختن ** چون توانی جان من بشناختن
  • بلک آن غدار و آن طاغی توی ** که کنی با حق دعوی دوی
  • گر بکشتم من عوانی را به سهو ** نه برای نفس کشتم نه به لهو 2330
  • من زدم مشتی و ناگاه اوفتاد ** آنک جانش خود نبد جانی بداد
  • من سگی کشتم تو مرسل‌زادگان ** صدهزاران طفل بی‌جرم و زیان
  • کشته‌ای و خونشان در گردنت ** تا چه آید بر تو زین خون خوردنت