English    Türkçe    فارسی   

4
2374-2383

  • وی بسا کس رفته تا هند و هری ** او ندیده جز مگر بیع و شری
  • وی بسا کس رفته ترکستان و چین ** او ندیده هیچ جز مکر و کمین 2375
  • چون ندارد مدرکی جز رنگ و بو ** جمله‌ی اقلیمها را گو بجو
  • گاو در بغداد آید ناگهان ** بگذرد او زین سران تا آن سران
  • از همه عیش و خوشیها و مزه ** او نبیند جز که قشر خربزه
  • که بود افتاده بر ره یا حشیش ** لایق سیران گاوی یا خریش
  • خشک بر میخ طبیعت چون قدید ** بسته‌ی اسباب جانش لا یزید 2380
  • وان فضای خرق اسباب و علل ** هست ارض الله ای صدر اجل
  • هر زمان مبدل شود چون نقش جان ** نو به نو بیند جهانی در عیان
  • گر بود فردوس و انهار بهشت ** چون فسرده‌ی یک صفت شد گشت زشت
  • بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس دگر بی‌خبرست چنانک هر پیشه‌ور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشه‌ورست و بی‌خبری او از آنک وظیفه‌ی او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات نیست اگر چه به حکم حال منکر بود آن را اما از منکری او اینجا جز بی‌خبری نمی‌خواهیم درین مقام