English    Türkçe    فارسی   

4
266-275

  • تا که می خوردست و یا بنگ و حشیش ** خلق درماندند اندر بیهشیش
  • پس خبر بردند خویشان را شتاب ** که فلان افتاده است آن‌جا خراب
  • کس نمی داند که چون مصروع گشت ** یا چه شد کو را فتاد از بام طشت
  • یک برادر داشت آن دباغ زفت ** گربز و دانا بیامد زود تفت
  • اندکی سرگین سگ در آستین ** خلق را بشکافت و آمد با حنین 270
  • گفت من رنجش همی دانم ز چیست ** چون سبب دانی دوا کردن جلیست
  • چون سبب معلوم نبود مشکلست ** داروی رنج و در آن صد محملست
  • چون بدانستی سبب را سهل شد ** دانش اسباب دفع جهل شد
  • گفت با خود هستش اندر مغز و رگ ** توی بر تو بوی آن سرگین سگ
  • تا میان اندر حدث او تا به شب ** غرق دباغیست او روزی‌طلب 275