English    Türkçe    فارسی   

4
2691-2700

  • هین بهر مستی دلا غره مشو ** هست عیسی مست حق خر مست جو
  • این چنین می را بجو زین خنبها ** مستی‌اش نبود ز کوته دنبها
  • زانک هر معشوق چون خنبیست پر ** آن یکی درد و دگر صافی چو در
  • می‌شناسا هین بچش با احتیاط ** تا میی یابی منزه ز اختلاط
  • هر دو مستی می‌دهندت لیک این ** مستی‌ات آرد کشان تا رب دین 2695
  • تا رهی از فکر و وسواس و حیل ** بی عقال این عقل در رقص‌الجمل
  • انبیا چون جنس روحند و ملک ** مر ملک را جذب کردند از فلک
  • باد جنس آتش است و یار او ** که بود آهنگ هر دو بر علو
  • چون ببندی تو سر کوزه‌ی تهی ** در میان حوض یا جویی نهی
  • تا قیامت آن فرو ناید به پست ** که دلش خالیست و در وی باد هست 2700