English    Türkçe    فارسی   

4
270-279

  • اندکی سرگین سگ در آستین ** خلق را بشکافت و آمد با حنین 270
  • گفت من رنجش همی دانم ز چیست ** چون سبب دانی دوا کردن جلیست
  • چون سبب معلوم نبود مشکلست ** داروی رنج و در آن صد محملست
  • چون بدانستی سبب را سهل شد ** دانش اسباب دفع جهل شد
  • گفت با خود هستش اندر مغز و رگ ** توی بر تو بوی آن سرگین سگ
  • تا میان اندر حدث او تا به شب ** غرق دباغیست او روزی‌طلب 275
  • پس چنین گفتست جالینوس مه ** آنچ عادت داشت بیمار آنش ده
  • کز خلاف عادتست آن رنج او ** پس دوای رنجش از معتاد جو
  • چون جعل گشتست از سرگین‌کشی ** از گلاب آید جعل را بیهشی
  • هم از آن سرگین سگ داروی اوست ** که بدان او را همی معتاد و خوست