English    Türkçe    فارسی   

4
3080-3089

  • آن نشان دید هندستان بود ** که جهد از خواب و دیوانه شود 3080
  • می‌فشاند خاک بر تدبیرها ** می‌دراند حلقه‌ی زنجیرها
  • آنچنان که گفت پیغامبر ز نور ** که نشانش آن بود اندر صدور
  • که تجافی آرد از دار الغرور ** هم انابت آرد از دار السرور
  • بهر شرح این حدیث مصطفی ** داستانی بشنو ای یار صفا
  • حکایت آن پادشاه‌زاده کی پادشاهی حقیقی بوی روی نمود یوم یفرالمرء من اخیه و امه و ابیه نقد وقت او شد پادشاهی این خاک توده‌ی کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید و لاف زندگی قلعه مراست کودکان دیگر بر وی رشک برند کی التراب ربیع الصبیان آن پادشاه‌زاده چو از قید رنگها برست گفت من این خاکهای رنگین را همان خاک دون می‌گویم زر و اطلس و اکسون نمی‌گویم من ازین اکسون رستم یکسون رفتم و آتیناه الحکم صبیا ارشاد حق را مرور سالها حاجت نیست در قدرت کن فیکون هیچ کس سخن قابلیت نگوید
  • پادشاهی داشت یک برنا پسر ** باطن و ظاهر مزین از هنر 3085
  • خواب دید او کان پسر ناگه بمرد ** صافی عالم بر آن شه گشت درد
  • خشک شد از تاب آتش مشک او ** که نماند از تف آتش اشک او
  • آنچنان پر شد ز دود و درد شاه ** که نمی‌یابید در وی راه آه
  • خواست مردن قالبش بی‌کار شد ** عمر مانده بود شه بیدار شد