English    Türkçe    فارسی   

4
3089-3098

  • خواست مردن قالبش بی‌کار شد ** عمر مانده بود شه بیدار شد
  • شادیی آمد ز بیداریش پیش ** که ندیده بود اندر عمر خویش 3090
  • که ز شادی خواست هم فانی شدن ** بس مطوق آمد این جان و بدن
  • از دم غم می‌بمیرد این چراغ ** وز دم شادی بمیرد اینت لاغ
  • در میان این دو مرگ او زنده است ** این مطوق شکل جای خنده است
  • شاه با خود گفت شادی را سبب ** آنچنان غم بود از تسبیب رب
  • ای عجب یک چیز از یک روی مرگ ** وان ز یک روی دگر احیا و برگ 3095
  • آن یکی نسبت بدان حالت هلاک ** باز هم آن سوی دیگر امتساک
  • شادی تن سوی دنیاوی کمال ** سوی روز عاقبت نقص و زوال
  • خنده را در خواب هم تعبیر خوان ** گریه گوید با دریغ و اندهان