English    Türkçe    فارسی   

4
3110-3119

  • هم‌چو عارف کن تن ناقص چراغ ** شمع دل افروخت از بهر فراغ 3110
  • تا که روزی کین بمیرد ناگهان ** پیش چشم خود نهد او شمع جان
  • او نکرد این فهم پس داد از غرر ** شمع فانی را بفانیی دگر
  • عروس آوردن پادشاه فرزند خود را از خوف انقطاع نسل
  • پس عروسی خواست باید بهر او ** تا نماید زین تزوج نسل رو
  • گر رود سوی فنا این باز باز ** فرخ او گردد ز بعد باز باز
  • صورت او باز گر زینجا رود ** معنی او در ولد باقی بود 3115
  • بهر این فرمود آن شاه نبیه ** مصطفی که الولد سر ابیه
  • بهر این معنی همه خلق از شغف ** می‌بیاموزند طفلان را حرف
  • تا بماند آن معانی در جهان ** چون شود آن قالب ایشان نهان
  • حق به حکمت حرصشان دادست جد ** بهر رشد هر صغیر مستعد