English    Türkçe    فارسی   

4
3229-3238

  • دور می‌بینی سراب و می‌دوی ** عاشق آن بینش خود می‌شوی
  • می‌زنی در خواب با یاران تو لاف ** که منم بینادل و پرده‌شکاف 3230
  • نک بدان سو آب دیدم هین شتاب ** تا رویم آنجا و آن باشد سراب
  • هر قدم زین آب تازی دورتر ** دو دوان سوی سراب با غرر
  • عین آن عزمت حجاب این شده ** که به تو پیوسته است و آمده
  • بس کسا عزمی به جایی می‌کند ** از مقامی کان غرض در وی بود
  • دید و لاف خفته می‌ناید به کار ** جز خیالی نیست دست از وی بدار 3235
  • خوابناکی لیک هم بر راه خسپ ** الله الله بر ره الله خسپ
  • تا بود که سالکی بر تو زند ** از خیالات نعاست بر کند
  • خفته را گر فکر گردد هم‌چو موی ** او از آن دقت نیابد راه کوی