English    Türkçe    فارسی   

4
3261-3270

  • صلح کن با این پدر عاقی بهل ** تا که فرش زر نماید آب و گل
  • پس قیامت نقد حال تو بود ** پیش تو چرخ و زمین مبدل شود
  • من که صلحم دایما با این پدر ** این جهان چون جنتستم در نظر
  • هر زمان نو صورتی و نو جمال ** تا ز نو دیدن فرو میرد ملال
  • من همی‌بینم جهان را پر نعیم ** آبها از چشمه‌ها جوشان مقیم 3265
  • بانگ آبش می‌رسد در گوش من ** مست می‌گردد ضمیر و هوش من
  • شاخه‌ها رقصان شده چون تایبان ** برگها کف‌زن مثال مطربان
  • برق آیینه‌ست لامع از نمد ** گر نماید آینه تا چون بود
  • از هزاران می‌نگویم من یکی ** ز آنک آکندست هر گوش از شکی
  • پیش وهم این گفت مژده دادنست ** عقل گوید مژده چه نقد منست 3270
  • قصه‌ی فرزندان عزیر علیه‌السلام کی از پدر احوال پدر می‌پرسیدند می‌گفت آری دیدمش می‌آید بعضی شناختندش بیهوش شدند بعضی نشناختند می‌گفتند خود مژده‌ای داد این بیهوش شدن چیست