English    Türkçe    فارسی   

4
3271-3280

  • هم‌چو پوران عزیز اندر گذر ** آمده پرسان ز احوال پدر
  • گشته ایشان پیر و باباشان جوان ** پس پدرشان پیش آمد ناگهان
  • پس بپرسیدند ازو کای ره‌گذر ** از عزیر ما عجب داری خبر
  • که کسی‌مان گفت که امروز آن سند ** بعد نومیدی ز بیرون می‌رسد
  • گفت آری بعد من خواهد رسید ** آن یکی خوش شد چو این مژده شنید 3275
  • بانگ می‌زد کای مبشر باش شاد ** وان دگر بشناخت بیهوش اوفتاد
  • که چه جای مژده است ای خیره‌سر ** که در افتادیم در کان شکر
  • وهم را مژده‌ست و پیش عقل نقد ** ز انک چشم وهم شد محجوب فقد
  • کافران را درد و مومن را بشیر ** لیک نقد حال در چشم بصیر
  • زانک عاشق در دم نقدست مست ** لاجرم از کفر و ایمان برترست 3280