English    Türkçe    فارسی   

4
3471-3480

  • نیست گردد وسوسه کلی ز جان ** دل بیابد ره به سوی گلستان
  • زانک در باغی و در جویی پرد ** هر که از سر صحف بویی برد
  • یا تو پنداری که روی اولیا ** آنچنان که هست می‌بینیم ما
  • در تعجب مانده پیغامبر از آن ** چون نمی‌بینند رویم مومنان
  • چون نمی‌بینند نور روم خلق ** که سبق بردست بر خورشید شرق 3475
  • ور همی‌بینند این حیرت چراست ** تا که وحی آمد که آن رو در خفاست
  • سوی تو ماهست و سوی خلق ابر ** تا نبیند رایگان روی تو گبر
  • سوی تو دانه‌ست و سوی خلق دام ** تا ننوشد زین شراب خاص عام
  • گفت یزدان که تراهم ینظرون ** نقش حمامند هم لا یبصرون
  • می‌نماید صورت ای صورت‌پرست ** که آن دو چشم مرده‌ی او ناظرست 3480