English    Türkçe    فارسی   

4
3647-3656

  • هم‌چنین اقلیم تا اقلیم رفت ** تا شد اکنون عاقل و دانا و زفت
  • عقلهای اولینش یاد نیست ** هم ازین عقلش تحول کردنیست
  • تا رهد زین عقل پر حرص و طلب ** صد هزاران عقل بیند بوالعجب
  • گر چو خفته گشت و شد ناسی ز پیش ** کی گذارندش در آن نسیان خویش 3650
  • باز از آن خوابش به بیداری کشند ** که کند بر حالت خود ریش‌خند
  • که چه غم بود آنک می‌خوردم به خواب ** چون فراموشم شد احوال صواب
  • چون ندانستم که آن غم و اعتلال ** فعل خوابست و فریبست و خیال
  • هم‌چنان دنیا که حلم نایمست ** خفته پندارد که این خود دایمست
  • تا بر آید ناگهان صبح اجل ** وا رهد از ظلمت ظن و دغل 3655
  • خنده‌اش گیرد از آن غمهای خویش ** چون ببیند مستقر و جای خویش