English    Türkçe    فارسی   

4
3672-3681

  • تو بسی کردی به دعوت لطف و جود ** آن خران را طالع و روزی نبود
  • پس فرو پوشان لحاف نعمتی ** تا بردشان زود خواب غفلتی
  • تا چو بجهند از چنین خواب این رده ** شمع مرده باشد و ساقی شده
  • داشت طغیانشان ترا در حیرتی ** پس بنوشند از جزا هم حسرتی 3675
  • تا که عدل ما قدم بیرون نهد ** در جزا هر زشت را درخور دهد
  • که آن شهی که می‌ندیدندیش فاش ** بود با ایشان نهان اندر معاش
  • چون خرد با تست مشرف بر تنت ** گر چه زو قاصر بود این دیدنت
  • نیست قاصر دیدن او ای فلان ** از سکون و جنبشت در امتحان
  • چه عجب گر خالق آن عقل نیز ** با تو باشد چون نه‌ای تو مستجیز 3680
  • از خرد غافل شود بر بد تند ** بعد آن عقلش ملامت می‌کند