English    Türkçe    فارسی   

4
584-593

  • چون شوی محرم گشایم با تو لب ** تا ببینی آفتابی نیم‌شب
  • جز روان پاک او را شرق نه ** در طلوعش روز و شب را فرق نه 585
  • روز آن باشد که او شارق شود ** شب نماند شب چو او بارق شود
  • چون نماید ذره پیش آفتاب ** هم‌چنانست آفتاب اندر لباب
  • آفتابی را که رخشان می‌شود ** دیده پیشش کند و حیران می‌شود
  • هم‌چو ذره بینیش در نور عرش ** پیش نور بی حد موفور عرش
  • خوار و مسکین بینی او را بی‌قرار ** دیده را قوت شده از کردگار 590
  • کیمیایی که ازو یک ماثری ** بر دخان افتاد گشت آن اختری
  • نادر اکسیری که از وی نیم تاب ** بر ظلامی زد به گردش آفتاب
  • بوالعجب میناگری کز یک عمل ** بست چندین خاصیت را بر زحل