English    Türkçe    فارسی   

4
587-596

  • چون نماید ذره پیش آفتاب ** هم‌چنانست آفتاب اندر لباب
  • آفتابی را که رخشان می‌شود ** دیده پیشش کند و حیران می‌شود
  • هم‌چو ذره بینیش در نور عرش ** پیش نور بی حد موفور عرش
  • خوار و مسکین بینی او را بی‌قرار ** دیده را قوت شده از کردگار 590
  • کیمیایی که ازو یک ماثری ** بر دخان افتاد گشت آن اختری
  • نادر اکسیری که از وی نیم تاب ** بر ظلامی زد به گردش آفتاب
  • بوالعجب میناگری کز یک عمل ** بست چندین خاصیت را بر زحل
  • باقی اخترها و گوهرهای جان ** هم برین مقیاس ای طالب بدان
  • دیده‌ی حسی زبون آفتاب ** دیده‌ی ربانیی جو و بیاب 595
  • تا زبون گردد به پیش آن نظر ** شعشعات آفتاب با شرر