English    Türkçe    فارسی   

4
621-630

  • چون به دانه داد او دل را به جان ** ناگرفته مر ورا بگرفته دان
  • آن نظرها که به دانه می‌کند ** آن گره دان کو به پا برمی‌زند
  • دانه گوید گر تو می‌دزدی نظر ** من همی دزدم ز تو صبر و مقر
  • چون کشیدت آن نظر اندر پیم ** پس بدانی کز تو من غافل نیم
  • قصه‌ی عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
  • پیش عطاری یکی گل‌خوار رفت ** تا خرد ابلوج قند خاص زفت 625
  • پس بر عطار طرار دودل ** موضع سنگ ترازو بود گل
  • گفت گل سنگ ترازوی منست ** گر ترا میل شکر بخریدنست
  • گفت هستم در مهمی قندجو ** سنگ میزان هر چه خواهی باش گو
  • گفت با خود پیش آنک گل‌خورست ** سنگ چه بود گل نکوتر از زرست
  • هم‌چو آن دلاله که گفت ای پسر ** نو عروسی یافتم بس خوب‌فر 630