English    Türkçe    فارسی   

4
801-810

  • نقش اگر خود نقش سلطان یا غنیست ** صورتست از جان خود بی چاشنیست
  • زینت او از برای دیگران ** باز کرده بیهده چشم و دهان
  • ای تو در بیگار خود را باخته ** دیگران را تو ز خود نشناخته
  • تو به هر صورت که آیی بیستی ** که منم این والله آن تو نیستی
  • یک زمان تنها بمانی تو ز خلق ** در غم و اندیشه مانی تا به حلق 805
  • این تو کی باشی که تو آن اوحدی ** که خوش و زیبا و سرمست خودی
  • مرغ خویشی صید خویشی دام خویش ** صدر خویشی فرش خویشی بام خویش
  • جوهر آن باشد که قایم با خودست ** آن عرض باشد که فرع او شدست
  • گر تو آدم‌زاده‌ای چون او نشین ** جمله ذریات را در خود ببین
  • چیست اندر خم که اندر نهر نیست ** چیست اندر خانه که اندر شهر نیست 810