English    Türkçe    فارسی   

4
868-877

  • لااله الا هو اینست ای پناه ** که نماید مه ترا دیگ سیاه
  • هیچ مال و هیچ مخزن هیچ رخت ** می دریغش نامد الا جز که تخت
  • پس سلیمان از دلش آگاه شد ** کز دل او تا دل او راه شد 870
  • آن کسی که بانگ موران بشنود ** هم فغان سر دوران بشنود
  • آنک گوید راز قالت نملة ** هم بداند راز این طاق کهن
  • دید از دورش که آن تسلیم کیش ** تلخش آمد فرقت آن تخت خویش
  • گر بگویم آن سبب گردد دراز ** که چرا بودش به تخت آن عشق و ساز
  • گرچه این کلک قلم خود بی‌حسیست ** نیست جنس کاتب او را مونسیست 875
  • هم‌چنین هر آلت پیشه‌وری ** هست بی‌جان مونس جانوری
  • این سبب را من معین گفتمی ** گر نبودی چشم فهمت را نمی