English    Türkçe    فارسی   

4
884-893

  • لیک خود با این همه بر نقد حال ** جست باید تخت او را انتقال
  • تا نگردد خسته هنگام لقا ** کودکانه حاجتش گردد روا 885
  • هست بر ما سهل و او را بس عزیز ** تا بود بر خوان حوران دیو نیز
  • عبرت جانش شود آن تخت ناز ** هم‌چو دلق و چارقی پیش ایاز
  • تا بداند در چه بود آن مبتلا ** از کجاها در رسید او تا کجا
  • خاک را و نطفه را و مضغه را ** پیش چشم ما همی‌دارد خدا
  • کز کجا آوردمت ای بدنیت ** که از آن آید همی خفریقیت 890
  • تو بر آن عاشق بدی در دور آن ** منکر این فضل بودی آن زمان
  • این کرم چون دفع آن انکار تست ** که میان خاک می‌کردی نخست
  • حجت انکار شد انشار تو ** از دوا بدتر شد این بیمار تو