English    Türkçe    فارسی   

4
966-975

  • آنچنان که اندر زمستان مرد عور ** او همی لرزید و می‌گفت ای ثبور
  • چون در آن حالت بدید او پیر را ** زان عجب گم کرد زن تدبیر را
  • گفت پیر اگر چه من در محنتم ** حیرت اندر حیرت اندر حیرتم
  • ساعتی بادم خطیبی می‌کند ** ساعتی سنگم ادیبی می‌کند
  • باد با حرفم سخنها می‌دهد ** سنگ و کوهم فهم اشیا می‌دهد 970
  • گاه طفلم را ربوده غیبیان ** غیبیان سبز پر آسمان
  • از کی نالم با کی گویم این گله ** من شدم سودایی اکنون صد دله
  • غیرتش از شرح غیبم لب ببست ** این قدر گویم که طفلم گم شدست
  • گر بگویم چیز دیگر من کنون ** خلق بندندم به زنجیر جنون
  • گفت پیرش کای حلیمه شاد باش ** سجده‌ی شکر آر و رو را کم خراش 975