English    Türkçe    فارسی   

5
1250-1259

  • صد سخن می‌گفت زان درد کهن  ** در شکایت که نگفتم یک سخن  1250
  • آتشی بودش نمی‌دانست چیست  ** لیک چون شمع از تف آن می‌گریست 
  • گفت معشوق این همه کردی ولیک  ** گوش بگشا پهن و اندر یاب نیک 
  • کانچ اصل اصل عشقست و ولاست  ** آن نکردی اینچ کردی فرعهاست 
  • گفتش آن عاشق بگو که آن اصل چیست  ** گفت اصلش مردنست ونیستیست 
  • تو همه کردی نمردی زنده‌ای  ** هین بمیر ار یار جان‌بازنده‌ای  1255
  • هم در آن دم شد دراز و جان بداد  ** هم‌چو گل درباخت سر خندان و شاد 
  • ماند آن خنده برو وقف ابد  ** هم‌چو جان و عقل عارف بی‌کبد 
  • نور مه‌آلوده کی گردد ابد  ** گر زند آن نور بر هر نیک و بد 
  • او ز جمله پاک وا گردد به ماه  ** هم‌چو نور عقل و جان سوی اله