English    Türkçe    فارسی   

5
1302-1311

  • تا نگویی دیدم آن شه می‌گریست  ** من چو او بگریستم که آن منکریست 
  • گریه‌ی پر جهل و پر تقلید و ظن  ** نیست هم‌چون گریه‌ی آن متمن 
  • تو قیاس گریه بر گریه مساز  ** هست زین گریه بدان راه دراز 
  • هست آن از بعد سی‌ساله جهاد  ** عقل آنجا هیچ نتواند فتاد  1305
  • هست زان سوی خرد صد مرحله  ** عقل را واقف مدان زان قافله 
  • گریه‌ی او نه از غمست و نه از فرح  ** روح داند گریه‌ی عین الملح 
  • گریه‌ی او خنده‌ی او آن سریست  ** زانچ وهم عقل باشد آن بریست 
  • آب دیده‌ی او چو دیده‌ی او بود  ** دیده‌ی نادیده دیده کی شود 
  • آنچ او بیند نتان کردن مساس  ** نه از قیاس عقل و نه از راه حواس  1310
  • شب گریزد چونک نور آید ز دور  ** پس چه داند ظلمت شب حال نور