English    Türkçe    فارسی   

5
1716-1725

  • کای دریغ این سنگ مرمر را شکست  ** تا روان و جان ما از حبس رست 
  • آن رخام خوب و آن سنگ شریف  ** برج زندان را بهی بود و الیف 
  • چون شکستش تا که زندانی برست  ** دست او در جرم این باید شکست 
  • هیچ زندانی نگوید این فشار  ** جز کسی کز حبس آرندش به دار 
  • تلخ کی باشد کسی را کش برند  ** از میان زهر ماران سوی قند  1720
  • جان مجرد گشته از غوغای تن  ** می‌پرد با پر دل بی‌پای تن 
  • هم‌چو زندانی چه که اندر شبان  ** خسپد و بیند به خواب او گلستان 
  • گوید ای یزدان مرا در تن مبر  ** تا درین گلشن کنم من کر و فر 
  • گویدش یزدان دعا شد مستجاب  ** وا مرو والله اعلم بالصواب 
  • این چنین خوابی ببین چون خوش بود  ** مرگ نادیده به جنت در رود  1725