-
چند در دهلیز قاضی ای گواه ** حبس باشی ده شهادت از بگاه
- How long, O witness, wilt thou remain under detention in the court of the Judge? Give thy testimony betimes.
-
زان بخواندندت بدینجا تا که تو ** آن گواهی بدهی و ناری عتو
- Thou hast been summoned hither that thou mayst give the testimony and show no disobedience;
-
از لجاج خویشتن بنشستهای ** اندرین تنگی کف و لب بستهای
- (But) in thy obstinacy thou hast sat down and closed (both) hand and mouth in this confinement.
-
تا بندهی آن گواهی ای شهید ** تو ازین دهلیز کی خواهی رهید 180
- Until thou give that testimony, O witness, how wilt thou escape from this court?
-
یک زمان کارست بگزار و بتاز ** کار کوته را مکن بر خود دراز
- ’Tis the affair of a moment. Perform (thy duty) and run away: do not make a short matter long (tedious and irksome) to thyself.
-
خواه در صد سال خواهی یک زمان ** این امانت واگزار و وا رهان
- As thou wilt, whether during a hundred years or in a moment, discharge this trust and acquit thyself (of it).
-
بیان آنک نماز و روزه و همه چیزهای برونی گواهیهاست بر نور اندرونی
- Explaining that (ritual) prayer and fasting and all (such) external things are witnesses to the inner light.
-
این نماز و روزه و حج و جهاد ** هم گواهی دادنست از اعتقاد
- This (ritual) prayer and fasting and pilgrimage and holy war are the attestation of the (inward) belief.
-
این زکات و هدیه و ترک حسد ** هم گواهی دادنست از سر خود
- The giving of alms and presents and the abandonment of envy are the attestation of one's secret thoughts.
-
خوان و مهمانی پی اظهار راست ** کای مهان ما با شما گشتیم راست 185
- Dishes of food and hospitality are for the purpose of declaring that “we, O noble (guests), have become in true accord with you.”
-
هدیهها و ارمغان و پیشکش ** شد گواه آنک هستم با تو خوش
- Gifts and presents and offerings bear witness (saying implicitly), “I am pleased with thee.”