English    Türkçe    فارسی   

5
2359-2368

  • غیر حق جمله عدواند اوست دوست  ** با عدو از دوست شکوت کی نکوست 
  • تا دهد دوغم نخواهم انگبین  ** زانک هر نعمت غمی دارد قرین  2360
  • حکایت دیدن خر هیزم‌فروش با نوایی اسپان تازی را بر آخر خاص و تمنا بردن آن دولت را در موعظه‌ی آنک تمنا نباید بردن الا مغفرت و عنایت و هدایت کی اگر در صد لون رنجی چون لذت مغفرت بود همه شیرین شود باقی هر دولتی کی آن را ناآزموده تمنی می‌بری با آن رنجی قرینست کی آن را نمی‌بینی چنانک از هر دامی دانه پیدا بود و فخ پنهان تو درین یک دام مانده‌ای تمنی می‌بری کی کاشکی با آن دانه‌ها رفتمی پنداری کی آن دانه‌ها بی‌دامست 
  • بود سقایی مرورا یک خری  ** گشته از محنت دو تا چون چنبری 
  • پشتش از بار گران صد جای ریش  ** عاشق و جویان روز مرگ خویش 
  • جو کجا از کاه خشک او سیر نی  ** در عقب زخمی و سیخی آهنی 
  • میر آخر دید او را رحم کرد  ** که آشنای صاحب خر بود مرد 
  • پس سلامش کرد و پرسیدش ز حال  ** کز چه این خر گشت دوتا هم‌چو دال  2365
  • گفت از درویشی و تقصیر من  ** که نمی‌یابد خود این بسته‌دهن 
  • گفت بسپارش به من تو روز چند  ** تا شود در آخر شه زورمند 
  • خر بدو بسپرد و آن رحمت‌پرست  ** در میان آخر سلطانش بست