English    Türkçe    فارسی   

5
3243-3252

  • لب ببندد سخت او از خیر و شر  ** تا نباید کز دهان افتد گهر 
  • هم‌چنانک گفت آن یار رسول  ** چون نبی بر خواندی بر ما فصول 
  • آن رسول مجتبی وقت نثار  ** خواستی از ما حضور و صد وقار  3245
  • آنچنان که بر سرت مرغی بود  ** کز فواتش جان تو لرزان شود 
  • پس نیاری هیچ جنبیدن ز جا  ** تا نگیرد مرغ خوب تو هوا 
  • دم نیاری زد ببندی سرفه را  ** تا نباید که بپرد آن هما 
  • ور کست شیرین بگوید یا ترش  ** بر لب انگشتی نهی یعنی خمش 
  • حیرت آن مرغست خاموشت کند  ** بر نهد سردیگ و پر جوشت کند  3250
  • پرسیدن پادشاه قاصدا ایاز را کی چندین غم و شادی با چارق و پوستین کی جمادست می‌گویی تا ایاز را در سخن آورد 
  • ای ایاز این مهرها بر چارقی  ** چیست آخر هم‌چو بر بت عاشقی 
  • هم‌چو مجنون از رخ لیلی خویش  ** کرده‌ای تو چارقی را دین و کیش