English    Türkçe    فارسی   

5
3369-3378

  • او ستیزه کرد و پس بی‌احتراز  ** گفت در کافرستان بانگ نماز 
  • خلق خایف شد ز فتنه‌ی عامه‌ای  ** خود بیامد کافری با جامه‌ای  3370
  • شمع و حلوا با چنان جامه‌ی لطیف  ** هدیه آورد و بیامد چون الیف 
  • پرس پرسان کین مذن کو کجاست  ** که صلا و بانگ او راحت‌فزاست 
  • هین چه راحت بود زان آواز زشت  ** گفت که آوازش فتاد اندر کنشت 
  • دختری دارم لطیف و بس سنی  ** آرزو می‌بود او را مؤمنی 
  • هیچ این سودا نمی‌رفت از سرش  ** پندها می‌داد چندین کافرش  3375
  • در دل او مهر ایمان رسته بود  ** هم‌چو مجمر بود این غم من چو عود 
  • در عذاب و درد و اشکنجه بدم  ** که بجنبد سلسله‌ی او دم به دم 
  • هیچ چاره می‌ندانستم در آن  ** تا فرو خواند این مذن آن اذان