English    Türkçe    فارسی   

5
3465-3474

  • دیده هر ساعت دلش در اجتهاد  ** روز و شب چفسیده او بر اجتهاد  3465
  • سال و مه در خون و خاک آمیخته  ** صبر و حلمش نیم‌شب بگریخته 
  • گفت زاهد در سبوها چیست آن  ** گفت باده گفت آن کیست آن 
  • گفت آن آن فلان میر اجل  ** گفت طالب را چنین باشد عمل 
  • طالب یزدان و آنگه عیش و نوش  ** باده‌ی شیطان و آنگه نیم هوش 
  • هوش تو بی می چنین پژمرده است  ** هوشها باید بر آن هوش تو بست  3470
  • تا چه باشد هوش تو هنگام سکر  ** ای چو مرغی گشته صید دام سکر 
  • حکایت ضیاء دلق کی سخت دراز بود و برادرش شیخ اسلام تاج بلخ به غایت کوتاه بالا بود و این شیخ اسلام از برادرش ضیا ننگ داشتی ضیا در آمد به درس او و همه صدور بلخ حاضر به درس او ضیا خدمتی کرد و بگذشت شیخ اسلام او را نیم قیامی کرد سرسری گفت آری سخت درازی پاره‌ای در دزد 
  • آن ضیاء دلق خوش الهام بود  ** دادر آن تاج شیخ اسلام بود 
  • تاج شیخ اسلام دار الملک بلخ  ** بود کوته‌قد و کوچک هم‌چو فرخ 
  • گرچه فاضل بود و فحل و ذو فنون  ** این ضیا اندر ظرافت بد فزون