English    Türkçe    فارسی   

5
3713-3722

  • روح حیوان را چه قدرست ای پدر  ** آخر از بازار قصابان گذر 
  • صد هزاران سر نهاده بر شکم  ** ارزشان از دنبه و از دم کم 
  • روسپی باشد که از جولان کیر  ** عقل او موشی شود شهوت چو شیر  3715
  • وصیت کردن پدر دختر را کی خود را نگهدار تا حامله نشوی از شوهرت 
  • خواجه‌ای بودست او را دختری  ** زهره‌خدی مه‌رخی سیمین‌بری 
  • گشت بالغ داد دختر را به شو  ** شو نبود اندر کفائت کفو او 
  • خربزه چون در رسد شد آبناک  ** گر بنشکافی تلف گردد هلاک 
  • چون ضرورت بود دختر را بداد  ** او بناکفوی ز تخویف فساد 
  • گفت دختر را کزین داماد نو  ** خویشتن پرهیز کن حامل مشو  3720
  • کز ضرورت بود عقد این گدا  ** این غریب‌اشمار را نبود وفا 
  • ناگهان به جهد کند ترک همه  ** بر تو طفل او بماند مظلمه