English    Türkçe    فارسی   

5
537-546

  • گفت طاوسا چنین پر سنی  ** بی‌دریغ از بیخ چون برمی‌کنی 
  • خود دلت چون می‌دهد تا این حلل  ** بر کنی اندازیش اندر وحل 
  • هر پرت را از عزیزی و پسند  ** حافظان در طی مصحف می‌نهند 
  • بهر تحریک هوای سودمند  ** از پر تو بادبیزن می‌کنند  540
  • این چه ناشکری و چه بی‌باکیست  ** تو نمی‌دانی که نقاشش کیست 
  • یا همی‌دانی و نازی می‌کنی  ** قاصدا قلع طرازی می‌کنی 
  • ای بسا نازا که گردد آن گناه  ** افکند مر بنده را از چشم شاه 
  • ناز کردن خوشتر آید از شکر  ** لیک کم خایش که دارد صد خطر 
  • ایمن آبادست آن راه نیاز  ** ترک نازش گیر و با آن ره بساز  545
  • ای بسا نازآوری زد پر و بال  ** آخر الامر آن بر آن کس شد وبال