English    Türkçe    فارسی   

5
753-762

  • تو کم از مرغی مباش اندر نشید  ** بین ایدی خلف عصفوری بدید 
  • چون به نزد دانه آید پیش و پس  ** چند گرداند سر و رو آن نفس 
  • کای عجب پیش و پسم صیاد هست  ** تا کشم از بیم او زین لقمه دست  755
  • تو ببین پس قصه‌ی فجار را  ** پیش بنگر مرگ یار و جار را 
  • که هلاکت دادشان بی‌آلتی  ** او قرین تست در هر حالتی 
  • حق شکنجه کرد و گرز و دست نیست  ** پس بدان بی‌دست حق داورکنیست 
  • آنک می‌گفتی اگر حق هست کو  ** در شکنجه او مقر می‌شد که هو 
  • آنک می‌گفت این بعیدست و عجیب  ** اشک می‌راند و همی گفت ای قریب  760
  • چون فرار از دام واجب دیده است  ** دام تو خود بر پرت چفسیده است 
  • بر کنم من میخ این منحوس دام  ** از پی کامی نباشم طلخ‌کام