English    Türkçe    فارسی   

6
1234-1243

  • چون بگویندش که عمر تو دراز  ** می‌شود دلخوش دهانش از خنده باز 
  • این چنین نفرین دعا پندارد او  ** چشم نگشاید سری بر نارد او  1235
  • گر بدیدی یک سر موی از معاد  ** اوش گفتی این چنین عمر تو باد 
  • داستان آن درویش کی آن گیلانی را دعا کرد کی خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد 
  • گفت یک روزی به خواجه‌ی گیلیی  ** نان پرستی نر گدا زنبیلیی 
  • چون ستد زو نان بگفت ای مستعان  ** خوش به خان و مان خود بازش رسان 
  • گفت خان ار آنست که من دیده‌ام  ** حق ترا آنجا رساند ای دژم 
  • هر محدث را خسان باذل کنند  ** حرفش ار عالی بود نازل کنند  1240
  • زانک قدر مستمع آید نبا  ** بر قد خواجه برد درزی قبا 
  • صفت آن عجوز 
  • چونک مجلس بی چنین پیغاره نیست  ** از حدیث پست نازل چاره نیست 
  • واستان هین این سخن را از گرو  ** سوی افسانه‌ی عجوزه باز رو