English    Türkçe    فارسی   

6
1411-1420

  • هر که را بینی یکی جامه درست  ** دانک او آن را به صبر و کسب جست 
  • هرکه را دیدی برهنه و بی‌نوا  ** هست بر بی‌صبری او آن گوا 
  • هرکه مستوحش بود پر غصه جان  ** کرده باشد با دغایی اقتران 
  • صبر اگر کردی و الف با وفا  ** ار فراق او نخوردی این قفا 
  • خوی با حق نساختی چون انگبین  ** با لبن که لا احب الافلین  1415
  • لاجرم تنها نماندی هم‌چنان  ** که آتشی مانده به راه از کاروان 
  • چون ز بی‌صبری قرین غیر شد  ** در فراقش پر غم و بی‌خیر شد 
  • صحبتت چون هست زر ده‌دهی  ** پیش خاین چون امانت می‌نهی 
  • خوی با او کن که امانتهای تو  ** آمن آید از افول و از عتو 
  • خوی با او کن که خو را آفرید  ** خویهای انبیا را پرورید  1420