English    Türkçe    فارسی   

6
1480-1489

  • مرغ جذبه ناگهان پرد ز عش  ** چون بدیدی صبح شمع آنگه بکش  1480
  • چشمها چون شد گذاره نور اوست  ** مغزها می‌بیند او در عین پوست 
  • بیند اندر ذره خورشید بقا  ** بیند اندر قطره کل بحر را 
  • بار دیگر رجوع کردن به قصه‌ی صوفی و قاضی 
  • گفت صوفی در قصاص یک قفا  ** سر نشاید باد دادن از عمی 
  • خرقه‌ی تسلیم اندر گردنم  ** بر من آسان کرد سیلی خوردنم 
  • دید صوفی خصم خود را سخت زار  ** گفت اگر مشتش زنم من خصم‌وار  1485
  • او به یک مشتم بریزد چون رصاص  ** شاه فرماید مرا زجر و قصاص 
  • خیمه ویرانست و بشکسته وتد  ** او بهانه می‌جود تا در فتد 
  • بهر این مرده دریغ آید دریغ  ** که قصاصم افتد اندر زیر تیغ 
  • چون نمی‌توانست کف بر خصم زد  ** عزمش آن شد کش سوی قاضی برد