English    Türkçe    فارسی   

6
228-237

  • نفس را زان نیستی وا می‌کشی  ** زانک بی‌فرمان شد اندر بیهشی 
  • لیس للجن و لا للانس ان  ** ینفذوا من حبس اقطار الزمن 
  • لا نفوذ الا بسلطان الهدی  ** من تجاویف السموات العلی  230
  • لا هدی الا بسلطان یقی  ** من حراس الشهب روح المتقی 
  • هیچ کس را تا نگردد او فنا  ** نیست ره در بارگاه کبریا 
  • چیست معراج فلک این نیستی  ** عاشقان را مذهب و دین نیستی 
  • پوستین و چارق آمد از نیاز  ** در طریق عشق محراب ایاز 
  • گرچه او خود شاه را محبوب بود  ** ظاهر و باطن لطیف و خوب بود  235
  • گشته بی‌کبر و ریا و کینه‌ای  ** حسن سلطان را رخش آیینه‌ای 
  • چونک از هستی خود او دور شد  ** منتهای کار او محمود بد