English    Türkçe    فارسی   

6
2298-2307

  • هر شبی تدبیر و فرهنگم به خواب  ** هم‌چو کشتی غرقه می‌گردد ز آب 
  • خود نه من می‌مانم و نه آن هنر  ** تن چو مرداری فتاده بی‌خبر 
  • تا سحر جمله شب آن شاه علی  ** خود همی‌گوید الستی و بلی  2300
  • کو بلی‌گو جمله را سیلاب برد  ** یا نهنگی خورد کل را کرد و مرد 
  • صبح‌دم چون تیغ گوهردار خود  ** از نیام ظلمت شب بر کند 
  • آفتاب شرق شب را طی کند  ** از نهنگ آن خورده‌ها را قی کند 
  • رسته چون یونس ز معده‌ی آن نهنگ  ** منتشر گردیم اندر بو و رنگ 
  • خلق چون یونس مسبح آمدند  ** کاندر آن ظلمات پر راحت شدند  2305
  • هر یکی گوید به هنگام سحر  ** چون ز بطن حوت شب آید به در 
  • کای کریمی که در آن لیل وحش  ** گنج رحمت بنهی و چندین چشش