English    Türkçe    فارسی   

6
2356-2365

  • فلسفی خود را از اندیشه بکشت  ** گو بدو کوراست سوی گنج پشت 
  • گو بدو چندانک افزون می‌دود  ** از مراد دل جداتر می‌شود 
  • جاهدوا فینا بگفت آن شهریار  ** جاهدوا عنا نگفت ای بی‌قرار 
  • هم‌چو کنعان کو ز ننگ نوح رفت  ** بر فراز قله‌ی آن کوه زفت 
  • هرچه افزون‌تر همی‌جست او خلاص  ** سوی که می‌شد جداتر از مناص  2360
  • هم‌چو این درویش بهر گنج و کان  ** هر صباحی سخت‌تر جستی کمان 
  • هر کمانی کو گرفتی سخت‌تر  ** بود از گنج و نشان بدبخت‌تر 
  • این مثل اندر زمانه جانی است  ** جان نادانان به رنج ارزانی است 
  • زانک جاهل ننگ دارد ز اوستاد  ** لاجرم رفت و دکانی نو گشاد 
  • آن دکان بالای استاد ای نگار  ** گنده و پر کزدمست و پر ز مار  2365