English    Türkçe    فارسی   

6
2527-2536

  • وهم می‌افزود زین فرهنگ او  ** جمله در تشویش گشته دنگ او 
  • کرد اشارت دلق که ای شاه کرم  ** یک‌دمی بگذار تا من دم زنم 
  • تا که باز آید به من عقلم دمی  ** که فتادم در عجایب عالمی 
  • بعد یک ساعت که شه از وهم و ظن  ** تلخ گشتش هم گلو و هم دهن  2530
  • که ندیده بود دلقک را چنین  ** که ازو خوشتر نبودش هم‌نشین 
  • دایما دستان و لاغ افراشتی  ** شاه را او شاد و خندان داشتی 
  • آن چنان خندانش کردی در نشست  ** که گرفتی شه شکم را با دو دست 
  • که ز زور خنده خوی کردی تنش  ** رو در افتادی ز خنده کردنش 
  • باز امروز این چنین زرد و ترش  ** دست بر لب می‌زند کای شه خمش  2535
  • وهم در وهم و خیال اندر خیال  ** شاه را تا خود چه آید از نکال