English    Türkçe    فارسی   

6
2679-2688

  • در دل معشوق جمله عاشق است  ** در دل عذرا همیشه وامق است 
  • در دل عاشق به جز معشوق نیست  ** در میانشان فارق و فاروق نیست  2680
  • بر یکی اشتر بود این دو درا  ** پس چه زر غبا بگنجد این دو را 
  • هیچ کس با خویش زر غبا نمود  ** هیچ کس با خود به نوبت یار بود 
  • آن یکیی نه که عقلش فهم کرد  ** فهم این موقوف شد بر مرگ مرد 
  • ور به عقل ادراک این ممکن بدی  ** قهر نفس از بهر چه واجب شدی 
  • با چنان رحمت که دارد شاه هش  ** بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش  2685
  • مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی 
  • گفت کای یار عزیز مهرکار  ** من ندارم بی‌رخت یک‌دم قرار 
  • روز نور و مکسب و تابم توی  ** شب قرار و سلوت و خوابم توی 
  • از مروت باشد ار شادم کنی  ** وقت و بی‌وقت از کرم یادم کنی