English    Türkçe    فارسی   

6
3340-3349

  • هر دمی پر می‌شوی تی می‌شوی  ** پس بدانک در کف صنع ویی  3340
  • چشم‌بند از چشم روزی کی رود  ** صنع از صانع چه سان شیدا شود 
  • چشم‌داری تو به چشم خود نگر  ** منگر از چشم سفیهی بی‌خبر 
  • گوش داری تو به گوش خود شنو  ** گوش گولان را چرا باشی گرو 
  • بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن  ** هم برای عقل خود اندیشه کن 
  • دیدن خوارزمشاه رحمه الله در سیران در موکب خود اسپی بس نادر و تعلق دل شاه به حسن و چستی آن اسپ و سرد کردن عمادالملک آن اسپ را در دل شاه و گزیدن شاه گفت او را بر دید خویش چنانک حکیم رحمةالله علیه در الهی‌نامه فرمود چون زبان حسد شود نخاس یوسفی یابی از گزی کرباس از دلالی برادران یوسف حسودانه در دل مشتریان آن چندان حسن پوشیده شد و زشت نمودن گرفت کی و کانوا فیه من الزاهدین 
  • بود امیری را یکی اسپی گزین  ** در گله‌ی سلطان نبودش یک قرین  3345
  • او سواره گشت در موکب به گاه  ** ناگهان دید اسپ را خوارزمشاه 
  • چشم شه را فر و رنگ او ربود  ** تا به رجعت چشم شه با اسپ بود 
  • بر هر آن عضوش که افکندی نظر  ** هر یکش خوشتر نمودی زان دگر 
  • غیر چستی و گشی و روحنت  ** حق برو افکنده بد نادر صفت