English    Türkçe    فارسی   

6
3413-3422

  • پس ادب کردش بدین جرم اوستاد  ** که مساز از چوب پوسیده عماد 
  • لیک یوسف را به خود مشغول کرد  ** تا نیاید در دلش زان حبس درد 
  • آن‌چنانش انس و مستی داد حق  ** که نه زندان ماند پیشش نه غسق  3415
  • نیست زندانی وحش‌تر از رحم  ** ناخوش و تاریک و پرخون و وخم 
  • چون گشادت حق دریچه سوی خویش  ** در رحم هر دم فزاید تنت بیش 
  • اندر آن زندان ز ذوق بی‌قیاس  ** خوش شکفت از غرس جسم تو حواس 
  • زان رحم بیرون شدن بر تو درشت  ** می‌گریزی از زهارش سوی پشت 
  • راه لذت از درون دان نه از برون  ** ابلهی دان جستن قصر و حصون  3420
  • آن یکی در کنج مسجد مست و شاد  ** وآن دگر در باغ ترش و بی‌مراد 
  • قصر چیزی نیست ویران کن بدن  ** گنج در ویرانیست ای میر من