English    Türkçe    فارسی   

6
385-394

  • چون امیران از حسد جوشان شدند  ** عاقبت بر شاه خود طعنه زدند  385
  • کین ایاز تو ندارد سی خرد  ** جامگی سی امیر او چون خورد 
  • شاه بیرون رفت با آن سی امیر  ** سوی صحرا و کهستان صیدگیر 
  • کاروانی دید از دور آن ملک  ** گفت امیری را برو ای متفک 
  • رو بپرس آن کاروان را بر رصد  ** کز کدامین شهر اندر می‌رسد 
  • رفت و پرسید و بیامد که ز ری  ** گفت عزمش تا کجا درماند وی  390
  • دیگری را گفت رو ای بوالعلا  ** باز پرس از کاروان که تا کجا 
  • رفت و آمد گفت تا سوی یمن  ** گفت رختش چیست هان ای موتمن 
  • ماند حیران گفت با میری دگر  ** که برو وا پرس رخت آن نفر 
  • باز آمد گفت از هر جنس هست  ** اغلب آن کاسه‌های رازیست