English    Türkçe    فارسی   

6
3919-3928

  • هین به جای می به من زهری دهید  ** تا من از خویش و شما زین وا رهید 
  • می نخورده عربده آغاز کرد  ** گشته در مجلس گران چون مرگ و درد  3920
  • هم‌چو اهل نفس و اهل آب و گل  ** در جهان بنشسته با اصحاب دل 
  • حق ندارد خاصگان را در کمون  ** از می احرار جز در یشربون 
  • عرضه می‌دارند بر محجوب جام  ** حس نمی‌یابد از آن غیر کلام 
  • رو همی گرداند از ارشادشان  ** که نمی‌بیند به دیده دادشان 
  • گر ز گوشش تا به حلقش ره بدی  ** سر نصح اندر درونشان در شدی  3925
  • چون همه نارست جانش نیست نور  ** که افکند در نار سوزان جز قشور 
  • مغز بیرون ماند و قشر گفت رفت  ** کی شود از قشر معده گرم و زفت 
  • نار دوزخ جز که قشر افشار نیست  ** نار را با هیچ مغزی کار نیست