English    Türkçe    فارسی   

6
4047-4056

  • ماهیان را نقد شد از عین آب  ** نان و آب و جامه و دارو و خواب 
  • هم‌چو طفلست او ز پستان شیرگیر  ** او نداند در دو عالم غیر شیر 
  • طفل داند هم نداند شیر را  ** راه نبود این طرف تدبیر را 
  • گیج کرد این گردنامه روح را  ** تا بیابد فاتح و مفتوح را  4050
  • گیج نبود در روش بلک اندرو  ** حاملش دریا بود نه سیل و جو 
  • چون بیابد او که یابد گم شود  ** هم‌چو سیلی غرقه‌ی قلزم شود 
  • دانه گم شد آنگهی او تین بود  ** تا نمردی زر ندادم این بود 
  • بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بی‌صبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم هم‌چو دل از دست آن‌جا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره 
  • آن بزرگین گفت ای اخوان من  ** ز انتظار آمد به لب این جان من 
  • لا ابالی گشته‌ام صبرم نماند  ** مر مرا این صبر در آتش نشاند  4055
  • طاقت من زین صبوری طاق شد  ** راقعه‌ی من عبرت عشاق شد