English    Türkçe    فارسی   

6
4242-4251

  • در فلان موضع یکی گنجی است زفت  ** در پی آن بایدت تا مصر رفت 
  • بی‌درنگی هین ز بغداد ای نژند  ** رو به سوی مصر و منبت‌گاه قند 
  • چون ز بغداد آمد او تا سوی مصر  ** گرم شد پشتش چو دید او روی مصر 
  • بر امید وعده‌ی هاتف که گنج  ** یابد اندر مصر بهر دفع رنج  4245
  • در فلان کوی و فلان موضع دفین  ** هست گنجی سخت نادر بس گزین 
  • لیک نفقه‌ش بیش و کم چیزی نماند  ** خواست دقی بر عوام‌الناس راند 
  • لیک شرم و همتش دامن گرفت  ** خویش را در صبر افشردن گرفت 
  • باز نفسش از مجاعت بر طپید  ** ز انتجاع و خواستن چاره ندید 
  • گفت شب بیرون روم من نرم نرم  ** تا ز ظلمت نایدم در کدیه شرم  4250
  • هم‌چو شبکوکی کنم شب ذکر و بانگ  ** تا رسد از بامهاام نیم دانگ