English    Türkçe    فارسی   

6
438-447

  • مرغک آمد سوی او از ناشناخت  ** پس طوافی کرد و پیش مرد تاخت 
  • گفت او را کیستی تو سبزپوش  ** در بیابان در میان این وحوش 
  • گفت مرد زاهدم من منقطع  ** با گیاهی گشتم اینجا مقتنع  440
  • زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش  ** زانک می‌دیدم اجل را پیش خویش 
  • مرگ همسایه مرا واعظ شده  ** کسب و دکان مرا برهم زده 
  • چون به آخر فرد خواهم ماندن  ** خو نباید کرد با هر مرد و زن 
  • رو بخواهم کرد آخر در لحد  ** آن به آید که کنم خو با احد 
  • چو زنخ را بست خواهند ای صنم  ** آن به آید که زنخ کمتر زنم  445
  • ای بزربفت و کمر آموخته  ** آخرستت جامه‌ی نادوخته 
  • رو به خاک آریم کز وی رسته‌ایم  ** دل چرا در بی‌وفایان بسته‌ایم