English    Türkçe    فارسی   

6
4405-4414

  • آنک او را چشم دل شد دیدبان  ** دید خواهد چشم او عین العیان  4405
  • با تواتر نیست قانع جان او  ** بل ز چشم دل رسد ایقان او 
  • پس معرف پیش شاه منتجب  ** در بیان حال او بگشود لب 
  • گفت شاها صید احسان توست  ** پادشاهی کن که بی بیرون شوست 
  • دست در فتراک این دولت زدست  ** بر سر سرمست او بر مال دست 
  • گفت شه هر منصبی و ملکتی  ** که التماسش هست یابد این فتی  4410
  • بیست چندان ملک کو شد زان بری  ** بخشمش اینجا و ما خود بر سری 
  • گفت تا شاهیت در وی عشق کاشت  ** جز هوای تو هوایی کی گذاشت 
  • بندگی تش چنان درخورد شد  ** که شهی اندر دل او سرد شد 
  • شاهی و شه‌زادگی در باختست  ** از پی تو در غریبی ساختست